قوله تعالى: «الله یعْلم» خداى مىداند، «ما تحْمل کل أنْثى» آنچ در شکم هر مادهاى، «و ما تغیض الْأرْحام» و هر چه رحمها کاهد، «و ما تزْداد» و آنچ رحمها افزاید، «و کل شیْء عنْده بمقْدار (۸)» و آن همه هر یک بنزدیک او باندازهاى.
«عالم الْغیْب و الشهادة» داناى نهان و آشکارا، «الْکبیر الْمتعال (۹)» آن بزرگ پاک بى عیب برتر.
«سواء منْکمْ» یکسانست از شما، «منْ أسر الْقوْل» آن کس که نهان دارد سخن خویش، «و منْ جهر به» یا آشکارا و ببانگ، «و منْ هو مسْتخْف باللیْل» و یکسانست از شما آن کس که پوشیده است در زیر جامه شب و نهان گشته در شب تاریک، «و سارب بالنهار (۱۰)» و آن کس که آشکارا رواست بروز.
«له معقبات» خداى را فریشتگانىاند، «منْ بیْن یدیْه و منْ خلْفه» پیش بنده و پس او، «یحْفظونه» میکوشند بنده را «منْ أمْر الله» بفرمان الله، «إن الله لا یغیر ما بقوْم» تغییر نکند و بنگرداند آنچه قومى دارند و در آن باشند از نیکویى حال، «حتى یغیروا ما بأنْفسهمْ» تا ایشان تغییر کنند و بگردانند آنچه بر دست دارند از نیکویى افعال، «و إذا أراد الله بقوْم سوْءا» و چون خدا بقومى بدى خواهد، «فلا مرد له» بازداشت و باز پس برد نیست آن را، «و ما لهمْ منْ دونه منْ وال (۱۱)» و ایشان را جز ازو خداوندگارى و کارسازى نیست.
«هو الذی یریکم الْبرْق» الله اوست که مینماید شما را درخش «خوْفا و طمعا» بیم و امید را، «و ینْشئ السحاب الثقال (۱۲)» و مىسازد میغهاى گرانبار پر آب.
«و یسبح الرعْد بحمْده» و تسبیح میکند و خداى را مىستاید رعد بحمد او، «و الْملائکة منْ خیفته» و فریشتگان هم مىستایند او را از بیم او، «و یرْسل الصواعق» و مىگشاید در هوا گاه گاه درخش با آواز و آتش سوزان، «فیصیب بها منْ یشاء» میرساند چیزى از آن بآنکس که خواهد، «و همْ یجادلون فی الله» و ایشان که پیکار مىکنند با خداى تعالى، «و هو شدید الْمحال (۱۳)» و الله تعالى سخت مکر است و زود کار.
«له دعْوة الْحق» اوست که او را خداى خوانند و سزد، «و الذین یدْعون منْ دونه» و ایشان که خداى میخوانند ایشان را فرود از الله، «لا یسْتجیبون لهمْ بشیْء» ایشان را بکار نیایند و پاسخ نکنند هیچیز، «إلا کباسط کفیْه إلى الْماء» مگر چون کسى که دست زند بآب «لیبْلغ فاه» تا بدهن او رسد، «و ما هو ببالغه» و آب بدست نمودن یا بقبضه گرفتن بدهن نرسد، «و ما دعاء الْکافرین» و نیست این باز خواند کافران، «إلا فی ضلال (۱۴)» مگر در ضایعى و بیهودگى و گمراهى.
«و لله یسْجد» و خداى را سجود میکند، «منْ فی السماوات و الْأرْض» هر که در آسمان و زمین است، «طوْعا و کرْها» بخوش کامگى و فرمانبردارى و بناکامى، «و ظلالهمْ» و سایههاى ایشان، «بالْغدو و الْآصال (۱۵)» بامداد سوى غرب و شبانگاه سوى شرق.
«قلْ منْ رب السماوات و الْأرْض» گوى کیست خداوند هفت آسمان و هفت زمین، «قل الله» هم تو گوى الله تعالى است، «قلْ أ فاتخذْتمْ منْ دونه أوْلیاء» بگو شما پس فرود ازو خدایان گرفتید، «لا یمْلکون لأنْفسهمْ» که نتوانند و ندارند تنهاى خویش را، «نفْعا و لا ضرا» نه سودى و نه گزندى، «قلْ هلْ یسْتوی الْأعْمى و الْبصیر» بگو یکسان بود نابینا و بینا، «أمْ هلْ تسْتوی الظلمات و النور» یا هرگز یکسان بود تاریکى و روشنایى، «أمْ جعلوا لله شرکاء» یا خداى را انباز خواندند و نهادند، «خلقوا کخلْقه» که چنانک الله تعالى آفرید ایشان آفریدند، «فتشابه الْخلْق علیْهمْ» تا آفرینش الله و آفرینش انبازان وى بهم مانست، «قل الله خالق کل شیْء» بگوى الله تعالى است آفریدگار هر چیزى از آفریده، «و هو الْواحد الْقهار (۱۶)» و اوست آن یکتاى باز شکننده هر کام.